English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (843 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
speed U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeding U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeds U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lapped U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
boy U سوارکار مسابقه اسبدوانی
boys U سوارکار مسابقه اسبدوانی
training track U مسیر تمرینی مسابقه اسبدوانی
free legged U بدون کلاف پا در مسابقه اسبدوانی
highweight handicap U مسابقه اسبدوانی با امتیازمتفاوت وزن
barriers U نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
barrier U نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
post time U زمان شروع اسبدوانی
tracks U پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
tracked U پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
track U پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
classics U مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
classic U مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
fencing time U زمان مسابقه شمشیربازی
dead mark U انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
roundest U روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
time fire U مسابقه تیراندازی با محدودبودن زمان 02 ثانیه برای 5تیر
quarter U یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
round U روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
polo U بازی یا مسابقه چوگان بین دو تیم چهارنفره و شش زمان 5/7 دقیقهای
predicted log racing U مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
synchronous U شبکهای که تمام اتصالات آن با یک سیگنال زمان بندی همان شده است
isochronous network U شبکهای که در آن تمام قط عات شبکه از یک ساعت عمومی استفاده می کنند تا زمان بندی یکسان باشد
synchronous U . شبکه ارتباطی که در آن تمام عملیات شبکه با یک سیگنال زمان بندی کنترل میشود
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
terminates U تمام شدن تمام کردن
terminate U تمام شدن تمام کردن
terminated U تمام شدن تمام کردن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
positioned U مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position U مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
burn out U تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
sack race U مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
tug of war U مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
circuits U پیست اسبدوانی
circuit U پیست اسبدوانی
selling plater U اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
opener U مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
turf U پیست چمن اسبدوانی
grass U چمن مسیر اسبدوانی
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
grasses U چمن مسیر اسبدوانی
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
flat race U مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
early foot سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
post U تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
posts U تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
posted U تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post- U تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
stretches U قسمت اخر مسیر اسبدوانی
stretched U قسمت اخر مسیر اسبدوانی
stretch U قسمت اخر مسیر اسبدوانی
turfman U صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
clubhouse turn U انحنای پیست اسبدوانی پس ازخط پایان
condition book U کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
patrol judge U داور برج طول مسیر اسبدوانی
handride U اسبدوانی بدون کمک مهمیز یاشلاق
beta software U نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
steeplechases U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechase U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
integrating U تمام کردن
fiddle away U تمام کردن
fulfils U تمام کردن
fulfills U تمام کردن
fulfilling U تمام کردن
fulfilled U تمام کردن
fulfil U تمام کردن
to eat up U تمام کردن
run out of U تمام کردن
use up U تمام کردن
integrates U تمام کردن
attaining U تمام کردن
get (something) over with <idiom> U تمام کردن
to finish off U تمام کردن
go through with <idiom> U تمام کردن
attains U تمام کردن
fulfill U تمام کردن
attained U تمام کردن
attain U تمام کردن
integrate U تمام کردن
to run away with U تمام کردن
get through U تمام کردن
to see out U تمام کردن
to see through U تمام کردن
forth U تمام کردن
to fill out U تمام کردن
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
make a day of it <idiom> U تمام روزکار کردن
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
to apply for written testimony U استشهاد تمام کردن
match play U مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
exhausts U تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust U تمام کردن بادقت بحث کردن
break U جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
breaks U جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
to conduct [run] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
to run a race U در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
use up U تمام شدن مصرف کردن
to get done with U خاتمه دادن تمام کردن
dost U بپایان رسانیدن تمام کردن
ceasing U بند امدن تمام کردن
end U تمام کردن خاتمه دادن
shoot one's wad <idiom> U تمام پول را خرج کردن
see out <idiom> U تمام کردن وخارج شدن
put one's foot down <idiom> U با تمام وجود اعتراض کردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
processes U بانجام رساندن تمام کردن
process U بانجام رساندن تمام کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
done with <idiom> U تمام کردن استفاده از چیزی
unquote U نقل قول را تمام کردن
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
cease U بند امدن تمام کردن
ceased U بند امدن تمام کردن
ends U تمام کردن خاتمه دادن
ceases U بند امدن تمام کردن
ended U تمام کردن خاتمه دادن
poles U چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
pole U چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
polish off U از جلو کسی درامدن تمام کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
finish U تمام کردن رنگ وروغن زدن
fish out U تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
finishes U تمام کردن رنگ وروغن زدن
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
erasing U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erases U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erased U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erase U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
zapped U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of U موقوف کردن تمام کردن
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
outride U دربرابر طوفان ایستادگی کردن در مسابقه چیره شدن
supplemented U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
supplementing U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
to listen with rapt attention U با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
contemporize U هم زمان کردن
zero in on <idiom> U تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
clearest U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
scheduled U زمان بندی کردن
lose time U تلف کردن زمان
add time U زمان جمع کردن
waste time U تلف کردن زمان
time slicing U قطعه کردن زمان
schedules U زمان بندی کردن
timing U زمان عمل کردن
schedule U زمان بندی کردن
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presents U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presented U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1time is prceious it has great
1Arousing
1pedal pamping
1construed
3service times
3service times
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com